چنگال عادت
هرکسی عادتی دارد. حتی مزخرف. مثلاً میتواند
وقتی تنها باشد و تلخ، شروع کند به غذا و شیرینی پختن. هی بپزد و بپزد و بشورد و
بسابد و بروبد که جانش بالا بیاید. بعد همهجا که خوب برق افتاد هرچه را پخته بچیند
روبهرویش و هی نگاهشان کند و هی عق بزند و هیچکدامشان را نخواهد و هی اشک
بریزد و اشک بزیزد و آرامتر نشود...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر