خانوم فلانی. خانوم فلانی. من؟ به حال دو که برسم سر
کلاس. چرا دیر شد؟ ماژیک آبی تموم شده، اگه میشه خودتون تهیه کنین بعد منظور میکنم.
آقای فلانی هم نیست که بخره. ساعت تفریح رفتم ماژیک خریدم و برگشتم. از اونجا که
کمی خباثت دارم و نمیخوام خوشحال باشن از بیمعلمی، قشنگ میدویدم مسیر رو. بعد
خانم ناظم چه کار میکنه؟ میدوه دنبالم و هی خانومفلانی. فلانیجان یهدقه صبر
کن. میگم دیرم شده بفرمایین. میگه اینجوری نمیشه آخه یهدقه وایسا. ایستادم.
☻: بله، بفرمایید.
☺︎:خوبه هم قلبت مشکل داره، هم سیگار میکشی. خانوم چرا دیر میری سر کلاس؟
☻:چون باید ماژیک رو شخصاً تهیه میکردم. خاطرتون نیست؟
☺︎:آهان، آهان. پیش میاد خب.
☻: بله، اشکالی نداره.
☺︎: اشکال که داره، کلاس دیر شده.
☻: هی من، طاقت بیار.
☺︎: جان؟
☻: عرض کردم میتونم برم؟
☺︎: خیر خانم. ببینین خیلی بهتون چیزمیز آویزونه. تحریکآمیزه.
☻: چیزمیز چیه؟ کو؟
☺︎: عینک که توی جا دکمهایتونه، جیبتون پر ماژیک رنگیه. دستتون پر
کتابه. ضبطصوت توی اون دستتون.
☻: اینا ابزار کارمه.
☺︎: خب پس کوله چی، کفشتون هم که کتونیه. مانتو که بالای زانوئه.
مممم مقنعهتونم مثل همیشه عقبه.
☻: همینا، تموم شد؟ یهدقه چادرتونو بدین.
با همهی وسایلی که دستم بود مثل کاور کشیدمش روی
خودمو و بدوبدو رفتم. اینم میدوید دنبالم. به مدیر گفته بود مسخرهم کرده. ایراد
آخرشم این بود که اگه متأهل نیست چرا انگشتراش شبیه حلقهان. اگه حلقهس چرا دست
راستشه. ساعتشم چرا همیشه دست راسته. مدیر که اینارو گفت. گفتم:«بخندم؟ گریه کنم یا برم
سر کلاس بعدی؟»
سیگار؟
پاسخحذف