سهشنبه، مرداد ۲۲
خشم صبورانه
خب بالاخره اینم از عادتهای مزخرف منه و بهش آگاه هم
هستم و شوربختانه هم از پسش برنمیام. اینکه خیلی دیر عصبانی میشم و هی طاقت
میارم و هیچی نمیگم و نمیگم و نمیگم تا برسه اونروز انفجار. اما اونروز که
رسید، دیگه طرف مقابل تا همهی سیلیهارو نخوره، رهاش نمیکنم و متأسفانه هیچ راه
گریزی هم براش نمیذارم و همهچیزو از اول تا الان میچینم جلوش، روی میز. یکییکی
همهرو یادش میارم. بعد چی میشه؟ اول از همه برچسب میخورم که وا چه کینهای. بعد
چی؟ مثلاً طرف لیوان آب رو یه سانت گذاشته اونورتر ولی من چنان برای این یک سانت
قیصریه رو به آتیش میکشم که ناظر ماجرا و گاهی حتی خود فرد هم با خودشون درگیر میشن
که ای بابا این چهش شد! حالا بیا و یادش بیار که کجاها دستمالهارو به باد دادی که
الان گرفتار چنان آتشی شدی...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر