دو روز پیش بود، دلم گرفته بود. خسته و عصبی بودم و رمیده. گوشی موبایل دستم. کانتکت لیست را بالا میرفتم. پایین میآمدم. هیچکس نبود که در آن حال که بخواهم صدایش را بشنوم جز تو، همین تو لعنتی. چند بار از نام تو گذشته باشم و به خود گفته باشم: " نه، به اون نه." خوب است. دو ساعت تمام گوشی به دست نشستم. زل زده بودم به نام تو. گوشی ستندبای میشد و دوباره فعالش میکردم. نمیدانم در چندمین عبور از نام تو بود که کلید کال را فشار دادم. چهار بوقی که چهارصد سال زمان برد و صدایی که گفت: no response to paging, leave your message after the beep tone و بوقی کوتاه. تماس را قطع کردم. خراب بودم، خسته، کلافه، عصبی و بریده، تو اما، همین تو لعنتی، نبودی، نبودی، نبودی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر