آخ، کاش میدانستی چقدر باید آمدهباشی، چقدر باید دراز میکشیدهای.
سر بر سینهات گذاشتهباشم. چقدر باید سیگارمان را دود میکردیم. سیگاری که بر لبت
روشن کرده باشی از لبت برداشته باشی و با دستت گذاشته باشی بر لبم. چقدر باید به
دود سیگارهامان خیره میشدیم در سکوت. چقدر باید دستانت گیسوانم را به بازی
گرفته باشند. چقدر باید میسوختم به آتش تنت. چقدر باید لب بر لبم گذاشته باشی و چقدر
باید خشن ِ تهریشت خشنونت کرده باشد با لطیفِ گونههایم. چقدر باید نفسهامان به
شماره افتاده باشد. آه، کاش میدانستی چقدر باید آمده باشی. آه، کاش آمده بودی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر