سهم من از زندگی اتاقی میبایست، تختی و جام شرابی، سیگاری
که بر لب تو روشن شده باشد و با دست تو بر لبم گذاشته شده باشد و آغوشت. آه،
آغوشت آغوشی که ندارمش. آه تو، تویی که ندارمت. سهم من از این زندگی اتاقی است و
تختی و سیگاری که به تنهایی دود میکنم و دلتنگم، لعنتی دلتنگم. بیا.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر