وقتی نشستی داری کنسرت ابی رو میبینی به یاد سالهای جونی،
اون وقتایی که حالی داشتی و حوصلهای. وقتی ابی داره میخونه و داد میکشه: "کسی
باید باشه باید که سر خستگیاتو به روی سینه بگیره، برای دلواپسیهات، واسه سادگیت..."
تو واقعاً نیاز داری که اون کس باشه کنارت. سرت رو شونهش
باشه و دستت توی دستش. به اینجای ترانه که میرسه، در آغوش گرفته باشَدِت و چششو بدوزه به چشات و داد بزنه: "بمـــــــــــــــــــــــــــیره."
بعد حواست دوباره به خودت و ترانه جمع میشه و یکی میزنی
روی شونهات و به خودت میگی: "هی، خانوم جون، بیدار شو، کین خیال را ثمری
نیست، او نیست، نیست، نیست."
خلایق خلایق بدانید بدانید که *او* همان است که باید باشد
پاسخحذف.
موسیقی را از بک گراند سایت بردار سرعت لود بالا بره