شنبه، مرداد ۴

زخم باز

می­‌گوید: «شروع کردنه که همیشه سخته.» بعد مثال می­­آورد که ببین مثلاً وقتی به خانمی تجاوز می­‌کنن، هزارجور تقلا می­‌کنه و جون می­‌کنه که دست کم اون مرحله­‌ی آخر اتفاق نیافته ولی وقتی شروع شد از یه جایی به بعدش دیگه تلاش نمی‌کنه، وا می‌­ده. سر می‌­سپاره. من اما حیران این فکرم که سر شاید سپرده اما دلش چه؟ دلش دارد هزارتکه می‌شود. لعنتی جانش دارد هزاران پاره می‌­شود. کجای شروع کردن سخت است. شروع کردن راحت­ است. ادامه دادن است که سخت است. دوام آوردن است که مثله­‌ات می­‌کند. که خفه­ ات می­کند و راه نفس بر تو می‌­بندد. که تو درگیر می‌­شوی با آن‌­چه بر تو رفته. که تمام می­‌شود و می‌­رود و انگار نه انگار! اماتر تو می‌­مانی و ذهنی آلوده به درد، تنی آماجگاه هر رنج، و روانی دردمند و ناآسوده. آخر کجای شروع کردن سخت است. استمرار و تاب است که نفس می‌­بُراند. دوام است که بلاوقفه خنجر به زخم‌ه­ات فرومی‌­بَرد و یک تاب هم به آن می‌­دهد و کاش آدمی نباشی که با زخم تازه نگه­داشته شده، سَر بازی­ات باشد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر