یکشنبه، تیر ۵

می‌روی


ضربه می زنی، ترکۀ دستانت را می شنوم
به نبض سر انگشتانت دل خوشم
زخم می زنی، نشئه می شوم
رنگ لب هایت را می شنوم
به صدای سرخ گریه هایم سر خوشی
عاشق می شوم ...
می روی
به قدرت غرور قدم هایت تمنا می کنم
می روی
اوج ظهر سایه ات را باورم نیست
می روی
اشک هایم را آرام می شنوی
و می روی سر مست
دست را دستمالی می پنداری
پیر می شوم
تو می روی
و من هنوز در پی آنم که ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر