پنجشنبه، خرداد ۲

به فنا رفتند، بوسه و آغوش


نمی‌دانم چندسال پیش بود. مادر رفته بود اهواز. آقای برادر، نمایش "قهوه‌خانه زری‌خانم " را آورد و آمد درب اتاق، در زد و گفت: "می‌دونم طنز دوست نداری ولی بیا نگاه کنیم." چیزی نگفتم. در اتاق را بست و رفت. بعدترش پشیمان شدم. رفتم نشستم کنارش و نگاه کردیم. بیشتر به او و شادی‌اش خیره شده بودم تا نمایش.

یک جایش، بازیگر (بهزاد محمدی) یک بوسه فرستاد.
زری خانوم عصبانی شد و گفت: "برای کی بود؟" 
گفت: "بوس هوایی‌ایه به کسی نخوره خیالی نی."

حالا شده حکایت این ماچ و بوسه‌های مجازی که فرت و فرت، راه‌به‌راه نثار می‌کنیم در فیس‌بوک و پلاس...


کاش لوث نشده بود، بوسه؛ کاش این همه به خرابات نکشانده بودیم آغوش را؛ کاش به این سادگی پخش‌اش نمی‌کردیم وسط ستریم و تایم‌لاین و...

۲ نظر:

  1. کاش
    آدمهای این دوره
    دیگرانی بودند که راه آنها را به اینجا و آنجا باز نکرده یا نمی کردند!

    پاسخحذف