حالا یک سری هستند اینجا که دردنویسیها را ناله و ژانر آن
را چسناله خطاب میکنند. من اما نمیتوانم درک کنم چرا همیشه از هر چیزی بدترین
شکل و منفیترین حالت برداشت میشود. من هنوز به دردنویسی اینطور نگاه میکنم که
اینان همان نِیهای مثنویاند که از نیستان ببریدهاند وشکایت میکنند از فراق.
همان نیها که حدیث راههای پُر خون را نقل میکنند و از قصههای عشق مجنون میگویند.
اینها همانها هستند که اگر نی از لبشان جدا شود، دلشان پر خون میماند و قامتشان
بشکسته. اینان در نی میدمند و بیزار از دنیا و نامردمیهایش دردهای خویش را به
گوش میرسانند. گوش بسپاریدشان و به رنجهایشان دست نزنید. گوش دادن به دردهایشان را اگر تاب برنمیآورید، نشکنیدشان.
تنها دور شوید، فاصله بگیرید. مبادا به خون اندازد چشمانتان را زخمهاشان.
این روزها تنها حکایت شده:
پاسخحذفهر کسی ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
تا یکم از خط ذهنی خواننده خارج بشی هر انگی به نوشته میزنن که چس ناله خوب خوبشه!
و در آخرم
در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید ،والسلام
چه اهميتي داره نظر اغيار؟
پاسخحذف