یکشنبه، فروردین ۳

با همه‌ی تلخى و گزندگى، سال نو مبارك

من آدم آرشيوام. بنده‌ى فولدر عكس‌ها. برده‌ى آن‌چه شد و شكست و گذشت. براى همين است تولد و زايش و سال نو را دوست ندارم. با نوستال حال خوش‌ترى دارم. با كهنه‌ها بهترم، حالا اين كهنه مى‌خواهد لباس باشد، مى‌خواهد كتاب، مى‌خواهد دوست. حالاترش بماند كه گاهى دوستان جديدى هستند كه يك هو مى‌شوند از اين دوستانى كه "چه دير يافتمت، اى رفيق كهن". على‌اى‌حال با حالم بازى كنيد اما به رفته‌هايم دست نزنيد كه شير زخمىِ سيم آخر زده را بيدار مى‌كنيد. گريزى نيست از افزايش رقم سال، خوش‌بختانه يا بدبختانه سال نوتان مبارك با همين تلخى و گزندگى.

۱ نظر:

  1. باری ای صبورا، بدان و آگاه باش که اکنون نقض غرض کرده ای. تویی که عاشق کهنگی و نوستال هستی از چه روی نمی دانی که جشن سال نو و بهار سرزمینت همانا کهن ترین و نوستال تر ترین آیینی است که از گذشته ها، و از نیاکان تو و من بجای مانده است؟ آیا مسخره بازی هایی چون هالووین مالووین را خوش تر میداری؟ وا اسفا اگر چنین باشد. حالا تَر تَرش می پنداری آنکه از غم دوریش اینجا را تیره و تار نموده ای، تو را با چنین حال نزار نیک تر می پسندد؟: شیر زخمی سیم آخر زده ای که لباس کهنه در بر ساکن کوی او شده است؟. خدا می داند کفش هایت چگونه اند که از آنها سخنی نرانده ای. اگر آنگونه که خود گفته ای ساکن "کوی او" هستی پس چگونه است که از کوی او با لباس کهنه می گذری؟ آیا پروای آن نداری که تو را سائلی بیانگارند؟ افسوس، افسوس. ای لعنت به آن نیاکان شاعری که عاشقی و دلدادگی را به سوختن و آب شدن و قدح درد به سر کشیدن چسباندند.

    پاسخحذف