شنبه، مرداد ۵

دریا

گفت: «خواب دیدم با هم بودیم... می‌دویدیم... همه‌جا سبز بود و نسیم خنکی موهایت را پریشته بود و دست در دست هم می‌دویدیم به سمت دریا. رسیدیم به آب و کمی جلوتر رفتیم. آب خیلی سرد شده بود و کم‌کم داشتیم می‌رسیدیم به جای عمیق‌تر. گفتم نرو. صبرکن، نرو. دستت را کشیدی و جلوتر رفتی. سردم شده بود. از خواب پریدم. کنارم نبودی. تخت، خیلی سرد بود. خیلی سرد.» دلم می‌خواست بگویم. بگویم دلتنگم. بگویم دلم می‌خواهدت. بگویم کاش اینجا بودی. ساکت ماندم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر