بانگ پا
اگر در جای همیشگی بودم،
زلزله در خواب
هیچ چیزی را نمی جنبانَد
حتی پَر کوچک را.
آتش در خواب
هیچ چیز را نمی سوزانَد
حتی یک چوب ِ کبریت ِ نازک را.
چشم هایم را می بستم
می خوابیدم، می خوابیدم
اگر از کوچه نمی آمد
بانگ ِ پای ِ تو ...
چند قطره اشک و شاخه ایی گل سرخ کافی بود!
تمام خاطراتم را به طناب فراموشی بیاوز تا باد ببرد.
گل سرخ می داند چه می گویم !
از هماندم که به سادگی آب دل داد و تسلیم خاک شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر