آسیاب گردون
هر چیزی را میتواند خُرد کند ؛
هسته هایم را،دانه های سختم را،
میز تحریرم را،پاره آجر های خانه ام را،
هر چیزی را
غیر از برق شوقی که تند می دود در تن ِ من
وقتی که اسم ترا می شنوم.
زندگی گرمی ِ آب است در گرما بۀ من.
زندگی اشتیاق ِ من است در آغوش ِگشودۀ تو.
زندگی خشم است بر بی عدالتی در سرزمین ِمان.
گرمی ِ آب اما کافی نیست ،باید در آب بازی کنیم.
اشتیاق ِ من در آغوش ِِتو کافی نیست،باید بر آن بوسه زنم.
تنها خشم بر بی عدالتی کافی نیست،باید ریشه هایش را در یابیم.
و در برابرش ایستادگی کنیم،این است معنای زندگی.
امروز،همین امروز
در این ساعت،درست همین ساعت
ما، من و تو، یک ماه است که ... ... ... زندگی می کنیم.
آیا تاب می آوری؟
آیا تاب می آورم؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر