!!! دارم سعی می کنم نذارم کسی دگمه های اعصابمو فشار بده
پسران ِ پسران ِ پسر ِ خدا
چه بر سر جهان می آورند؟
جهان را به سوی خیر می برند یا به راه شر ؟
جهانی لایق حشره یا شایستۀ گندم ؟
تو پاسخم نمی دهی اما پرسش ها نمی میرند.
سوار بر اسب بال دار
در سرزمین شاه پریون
داشتی بیخ گوشم
قصه ی خسرو و شیرین می خواندی
که صدای شکستن آینه آمد
ماه و اخترکان از ترس گریختند
من ماندم و تاریکی
تاریکی و تن سنجاق زده ی تو
گفتندم باید چله نشین شوم !!!
در سرزمین شاه پریون
داشتی بیخ گوشم
قصه ی خسرو و شیرین می خواندی
که صدای شکستن آینه آمد
ماه و اخترکان از ترس گریختند
من ماندم و تاریکی
تاریکی و تن سنجاق زده ی تو
گفتندم باید چله نشین شوم !!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر