رو در روی آینه ایستادهام
چشم در چشمش
خطی کناره چشمانم خودنمایی میکند
دست میکشم و ناگاه
رگهای دستم رخ مینماید که چه زود پیر شدی دخترک
رگههای نقرهای لابهلای موهایم را میکاوم
با خود میاندیشم،باید موهایم را به دست مشاطهگر بسپارم
کرم ضدچروک،کرم دور چشم، کرم مرطوب کننده، رژ لب
رژگونهایی که پریده رنگام، را بپوشاند
آه عطرم کجاست؟ میخواهم مستت کنم، میکند آیا؟
قطره اشکی که فرو می چکد
و یک نگاه دوباره تر به آینه
وبه خود می گویی، بی خیال این قال و مقال
و به فکر فرو میروی که کجا به خاک بسپارندت بهتر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر