دوشنبه، آبان ۱۶

تا و تا و تا


یک هو می‌بینی همه چیز جمع می‌شود
و خسته‌ات می‌کند 
از درد دست راست بگیر 
که از انگشتان شروع می‌شود و تا پشت گردن ادامه پیدا می‌کند
و باید با دست چپ جابه‌جایش کنی
تا سردردهایی که امانت را می‌برد
تا خواب‌آلودگی این قرص‌ها
تا خوابم نمی‌بَرد ها
تا تحمل این شهر
تا مهمان ها و مهمانی‌های بی‌خودی
تا نبودن تویِ لعنتی
تا دلتنگی‌های گاه و  بی‌گاه
تا... تا... تا...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر