پنجشنبه، مرداد ۱۹

حیرانی


ندانم، چگونه خواهم‌ توانستن 
رویاروییِ روزهای بازنیامده را
چونان چون برگی بی‌تاب، 
به‌‌ دست تندبادِ صدای سکرآور تو
اسیر گشته‌ام  به دامی،
 کان همه مرا پروا بود از آن!
آمیخته‌ام به سواحل روح‌ات
و سَر، لنگر انداخته در تن
عصیان می‌‌کنم بر فاصله و فراق،
خشم‌گنانه تو را می‌جویم
در میان یکی‌ حریق سوزنده!
و هر بار، سرگشته‌تر در کلام تو
مرا، یارای رسیدن به تو نیست
سرگردان خواهم ماند،
در کرنش‌هایی خاموش.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر