آدمی گاهی تنگاش میآید، تنش، اتاقش، خانهاش، شهرش. اسباب و اثاثیهاش را جمع میکند، میگذارد روی دوشاش، میرود پیِ خانهای دیگر. خانه جدید را که یافت، کولهبارش را زمین میگذارد. نگاهی به اطراف میاندازد. نفسی تازه میکند. آرام آرام وسایلش را در جایشان میگذارد. در این میان شاید چیزهایی بشکند. خراب شود. زمان میبرد تا عادت کند که جای هر چیز کجاست. همه اینها را نوشتم که بگویم: آدمی وقتی وبلاگش را عوض میکند خانهاش را عوض کرده. این میان یک پستهایی پاک میشوند زیرا همان اسباب شکسته هستند. تلاش میکند با آدرس جدید اخت شود، سعی میکند دوستانش را گم نکند لذا اطلاع رسانی میکند. به قول بلاگرها و جمله معروفشان: از این به بعد اینجا مینویسم.
مبارک باشد این جای جدید
پاسخحذفدر من هزار حرف نگفته
هزار درد نهفته
هزاران هزار دریا ، هر لحظه در تپیدن و طغیانند
در من هزار آهوی تشنه
در خشکسال دشت پریشانند
در من پرندگان مهاجر ،ترانه های سفر را
در باغ های سوخته میخوانند...
سپاس قربان.
پاسخحذف