تو این همه هیر و ویری و مکافاتی که داریم باهاش دست و پنجه نرم میکنیم، از لذاتهای این چند ساله اینه که هر سال آخرای ماه دی که میشه، برم تقویم بخرم اونم نهال، اونم صورتیشو. نه این که صورتی رنگ موردعلاقه من باشه که صورتی رنگ من نیست، منتهی از رنگای دیگهش شیکتره، طبعاً از نظر من. بعد بیام آخرین صفحه چندتا شماره تلفنی که لازمه بنویسم. گفته بودم من با عدد مشکل دارم؟ حساب کتابمم خوب نیست؟ نگفته بودم؟ خب حالا گفتم. الان دیگه میدونین. بعدترش با حوصله و یکییکی تاریخها رو ثبت کنم. تولدها رو، روز مرگ پدر، روز مرگ مامانی، بعد الانا هم یه سری تاریخ اضافه شده که حالا بماند. سال ۲۰۰۹ بود که عضو فیسبوک شدم. از اون موقع هی راه به راه میاد میگه تولد فلانیه، تولد بهمانی امروزهها، از دستت نره. بعد من خودم به این روز تولد و عید و این مناسبتای تبریکی کلاً آلرژی داشتم این فیسبوک هم زد بدترش کرد. خو چه معنی داره اگه دلت میخواد تولد یکی رو تبریک بگی تکیه میکنی به فیسبوک و گوگل کالندر و این بازیا، یا تاریخا رو حفظ کن یا بردار قشنگ یه تقویم بذار توش بنویس کی کِی. اول هفته هم نگاه کن ببین باید به کی این هفته زنگ بزنی. چه معنی داره برای یه تلفن احساسی از ماشین استفاده میکنی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر