زنگ زده، عصبانی میگه: یه موقهای دنبال رفتن بودی. هنوز
هستی؟
میگم: بیخیال، این موقه شب حال شوخی ندارم.
میگه: جدیه، باور کن.
میگم: بیتفاوتی میدونی یعنی چی؟ جنس خستگی رو میشناسی؟
میگه: من اگه جای تو بودم از این خرابشده میرفتم، حداقلش این بود که عاشقانههام جای سانسور چاپ میشد.
میگه: جدیه، باور کن.
میگم: بیتفاوتی میدونی یعنی چی؟ جنس خستگی رو میشناسی؟
میگه: من اگه جای تو بودم از این خرابشده میرفتم، حداقلش این بود که عاشقانههام جای سانسور چاپ میشد.
و من بیآنکه محبور باشم برایش توضیحی بدهم زهرخند به لب فکر میکنم همین که او بخواند کافی است، بیسانسور.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر