یکشنبه، شهریور ۱۰

هیس دخترها فریاد نمی‌زنند، هیس تو یک زنی

گاهی روان‌ات که به هم ریخته باشد، روح‌ات که خسته، کافی‌ست کمی همت کنی، شال و کلاه کنی و بروی لَم بدهی توی صندلی سینما. فیلم ببینی. کدام فیلم؟ هیس دخترها فریاد نمی‌زنند.

موضوع فیلم اما پردازش یک تابوی اجتماعی‌ست، یک مرزشکنی، یک سنت براندازی، یک هوار اجتماعی. تجاوز به دختران در سنین خردسالی به واسطه‌ی سهل‌انگاری و سرپوش خانواده بر کل ماجرا و واهمه از بی‌آبرویی و رسوایی. زندگی آسوده‌ی خطاکار و بازی‌ای مرگ‌آور با روح یک کودک. خفه‌کردن نفس‌های کودکی. کشتن روح زنانگی. شجاعت کارگردان در به تصویر کشیدن این ظلم سترگ ستودنی است.

فیلم نشتری است بر سکوت تلخ زنانی که خفه کرده‌اند سال‌ها ترس از انگ بی‌آبرویی، تعرض در کوی و برزن، دست‌رسانی‌هایی نا به حق، تجاوزهای خانگی و چه و چه و چه را...

بازی‌ها شاید چندان قوی نباشند و دیالوگ‌ها نه‌چندان چشم‌گیر اما سیلی ماجرا و فروپاشی لعنتی و انحطاط و سرخوردگی نقش اول فیلم و حس همدردی با او، دستت را می‌گیرد و با خود به انتهای داستان می‌کشاند.

پایان غم‌انگیز است، فروریخته اگر نشدی، نپاشیدی به هم اگر، روان‌ات اگر زخمی نشود، عجب است. صدا شویم. صدا شویم و نهراسیم از فریاد واقعیت‌های نهان اجتماع. دستت را به من بده، هوار بزن نامردمی‌ها را...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر