یکشنبه، مهر ۲۱

بستهٔ مرگ مفاجا دیده‌ام

خط پایان، درست آنجایی‌ست که آدمی از حرکت می‌ایستد. سکون مطلق. بار تمام سال‌هایی را که بر دوش داشته زمین می‌گذارد و یک نفس عمیق. یک نفس عمیق و سیم آخر. سیم آخر، درست آن وقتی پر رنگ می‌شود که آدمی تاب و توان ندارد یک قدم فراتر رود. یک نفس بیشتر فرو دهد. آن وقت است که خشک و تر را با هم می‌سوزاند. هان؟ چه گفتید؟ از کلام بی و سر و ته، چیزی دست‌گیرتان نشد؟ خیالی نیست. خودم که دانستم چه گفتم. سخت نگیرید. شب‌های خوبی نیست، شب‌های مهرماه. مرگ مفاجات مفضل‌تر.


* عنوان، مصرعی‌ست از خاقانی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر