خط پایان، درست آنجاییست که آدمی از حرکت میایستد.
سکون مطلق. بار تمام سالهایی را که بر دوش داشته زمین میگذارد و یک نفس عمیق. یک
نفس عمیق و سیم آخر. سیم آخر، درست آن وقتی پر رنگ میشود که آدمی تاب و توان
ندارد یک قدم فراتر رود. یک نفس بیشتر فرو دهد. آن وقت است که خشک و تر را با هم
میسوزاند. هان؟ چه گفتید؟ از کلام بی و سر و ته، چیزی دستگیرتان نشد؟ خیالی
نیست. خودم که دانستم چه گفتم. سخت نگیرید. شبهای خوبی نیست، شبهای مهرماه. مرگ
مفاجات مفضلتر.
* عنوان، مصرعیست از خاقانی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر