خب! راستش، همیشه تلاش من این بوده که کسی از پس نوشتههای وبلاگم
نگرانم نشود. طبعاً مشخص است منظورم از کسی دوست یا دوستانیست که دستکم خودشان فکر
میکنند کاملاً من را میشناسند که شکر و سپاس بر نوشتهها که شناسان را دل نگران نکردهاند.
این روزها اما یک ناشناسیست که فکر کرده خیلی اجازه دارد که از خط قرمزهای من بگذرد
و پایش را این طرف مرز بگذارد. مدام، صبح به صبح، احوالم را میپرسد. قطعاً انتظار دارد
من دروغگوی خوبی باشم و هر روز برایش بنویسم: "خوبم غریبه، خیلی خوبم." من اما شاید نقشام
را خوب بازی کنم و لبخندپهندروغقشنگه را بر لبانم حفظ کنم، اماترش هیچوقت و هیچوقت
موافق دروغهای کتبی نبودهام، نمایش شایدم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر